بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ  الرَّحيمِ‏

أَلَمْ تَرَكَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ (1)

أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَ هُمْ في تَضْليلٍ ‏(2)

وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبابيلَ (3)

تَرْميِهُمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيل (4)

فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ ‏ (5)

ترجمه ی آیات

به نام خداوند بخشنده مهربان

1- آيا نديدی پروردگار تو با اصحاب فیل چه کرد ؟

2- َآيا نيرنگِ  شان را در ضلالت وتباهی قرار نداد ؟

3- و بر سرِ آنان پرندگانی  دسته دسته فرستاد.

4- برسر آنان سنگ هایی از جنس سنگ وگِل می انداختند .

5- پس آنان را مانند برگ و کاه خورده شده ‏ قرار داد .

 

معانی کلمه ها

أَ: آيا

لَمْ : نه

تَرَ : ديدی

لَمْ تَرَ : نديدی

كَيْفَ : چگونه ، چه

فَعَلَ :کرد ، انجام داد

رَبُّ : پروردگار

كَ : تو ، ت

بِأَصْحابِ الْفيلِ : فيل سواران ابرهه

أ: َآيا

لَمْ : نه

يَجْعَلْ : قرار داد

كَيْدَ : نيرنگِ

هُمْ : شان ، آنان

في : در

تَضْليلٍ : ضلالت وتباهی  ، بی­اثر

أَرْسَلَ :  فرستاد  ، ارسال کرد

عَلَيْهِمْ : بر سرِ آنان

طَيْرًا : پرندگانی

أَبابيلَ : جمعِ ابول( مثل عجول)  یعنی  دسته ها ، گروه ها

راغب می نویسد : مفرد آن اَبِیل است .      

تَرْميِهُمْ : می انداخت بر سرشان

حِجارَةٍ : مفردش حجریعنی سنگ ها

مِنْ : از

سِجِّيل : آمیخته ای از سنگ وگل

فَ : پس

جَعَلَهُمْ : قرار داد ایشان را   

كَعَصْفٍ : مانند کاه ، برگ

مَأْكُولٍ ‏: خورده شده

كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ ‏: برگی که  دانه اش خورده شده یا پوستی که مغزش خورده شده است.

بررسی کلمه ها

أ : همزه استفهام تقريری يا تعجبی

لَمْ : حرف جحد و انکار

تَرَ:  فعلِ مضارع مجزوم ، تری بوده، فاعل أنتَ در آن مستتر است .

لَمْ تَرَ: فعل جحد

كَيْفَ :  اسم استفهام در محل نصب ، يا بنابر مفعول مطلق بودن

فَعَلَ : فعل ماضی

رَبُّكَ : رَبُّ فاعل و مضاف .كَ : محلاً مجرور ، مضاف­اليه

بِأَصْحابِ : جار و مجرور  ومضاف

الْفيلِ : مضاف­اليه

أ َ: حرف استفهام تقريری يا تعجبی

لَمْ : حرف جحد و انکار

يَجْعَلْ : فعلِ مضارع مجزوم، فاعل هودر آن مستتر است

كَيْدَ :  مفعول به ،  مضاف   

هُمْ : مضاف­اليه

في تَضْليلٍ : جار و مجرور، مفعول دومِ يجعل ‏

وَ : حرفِ عطف

أَرْسَلَ : فعلِ ماضی بابِ افعال، فاعل هودر آن مستتر است .

عَلَيْهِمْ : جار و مجرور متعلق به ارسل

طَيْرًا : مفعول به ، موصوف

أَبابيلَ : صفت

تَرْميِ : فعلِ مضارع، فاعل هو درآن مستتراست ، وجمله وصفيه است صفتِ دومِ طيراً

هُمْ : مفعول به

بِحِجارةٍ : جار و مجرور متعلق به ترميهم

مِنْ سِجِّيل : جار و مجرور ، صفت برای بِحِجارةٍ

فَ : حرفِ عطف

جَعَلَ:  فعلِ ماضی، فاعل هو در آن مستتر است . عطف بر جمله ارسل است .

هُمْ : مفعول به

كَعَصْفٍ : جار و مجرور، مفعول دومِ جَعَلَ ، موصوف

مَأْكُولٍ : صفت عَصْفٍ

وقایع تاریخی این سوره  

این سوره در مکه بر پیامبر (ص) نازل شد .در ترتیب نزول نوزدهمین ( 19)واز نظر عدد یکصد وپنجمین (105)سوره قرآن کریم می باشد .این سوره بعد از سوره کافرون نازل شد .

 

وقایع تاریخی اصحاب فيل

 
در مجمع البيان مى گويد: تمامى راويان اخبار اتفاق دارند در اينكه پادشاه يمن كه قصد ويران كردن كعبه را داشته شخصى بوده به نام ابرهه بن صباح اشرم . و بعضى از ايشان گفته اند: كنيه او ابويكسوم بود. و از واقدى نقل شده كه گفته همين شخص جد نجاشى پادشاه يمن در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بوده است .
سپس همچنان داستان استيلاى ابرهه بر يمن را نقل مى كند تا آنجا كه مى گويد: او در يمن كعبه اى بنا كرد، و در آن گنبدهايى از طلا نهاد، و اهل مملكت خود را فرمان داد تا آن خانه را همچون مراسم حج زيارت نموده پيرامون آن طواف كنند، و در اين بين مردى از بنى كنانه از قبيله خود به يمن آمد، و در آنجا به اين كعبه (قلابى ) بر خورد، پس در همانجا نشست تا قضاى حاجت كند، و اتفاقا خود ابرهه از آنجا گذشت ، و آن نجاست را ديد، پرسيد چه كسى به چنين عملى جرات كرده ؟ به نصرانيتم سوگند كه آن خانه را ويران خواهم كرد تا كسى به حج و زيارت آنجا نرود، آنگاه دستور داد تا فيل بياورند و در بين مردم اعلام كنند كه آماده حركت باشند، مردم و مخصوصا پيروانش از اهل يمن بيرون شدند و اكثر پيروانش از عك و اشعرون و خثعم بودند.
مى گويد: سپس كمى راه پيمود و در بين راه مردى را به سوى بنى سليم فرستاد تا مردم را دعوت كند تا بجاى خانه كعبه خانه اى را كه او بنا كرده زيارت كنند، از آن طرف مردى از حمس از بنى كنانه به او برخورد و به قتلش رسانيد و اين باعث شد كه كينه ابرهه بيشتر شده ، و سريع تر روانه مكه شود.و چون به طائف رسيد از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمايى با او روانه سازند، اهل طائف مردى از هذيل به نام نفيل را با وى روانه كردند، نفيل با لشكر ابرهه به راه افتاد و به راهنمايى آنان پرداخت تا به مغمس ‍ رسيده ، در آنجا اطراق كردند، و مغمس ، محلى در شش ميلى (سه فرسخى ) مكه است در آنجا مقدمات لشكر (كه آشپزخانه و آذوقه و علوفه و ساير مايحتاج لشكر را حمل مى كند) را به مكه فرستادند، مردم قريش ‍ دسته دسته به بلنديهاى كوه ها بالا آمدند، و چون لشكر ابرهه را ديدند، گفتند ما هرگز تاب مقاومت با اينان را نداريم ، در نتيجه غير از عبدالمطلب بن هاشم و شيبه بن عثمان بن عبدالدار كسى در مكه باقى نماند، عبدالمطلب همچنان در كار سقايت خود پايدارى نمود، و شيبه نيز در كار پرده دارى كعبه پايدارى كرد در اين موقعيت حساس عبد المطلب دست به دو طرف درب كعبه نهاد، و عرضه داشت

لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع جلالك

 

لا يغلبوا بصليبهم و محالهم عدوا، محالك

لا يدخلوا البلد الحرام اذا فامر ما بدالك


يعنى : بار الها هر كسى از آنچه دارد دفاع مى كند، تو نيز از خانه ات كه مظهر جلال تو است دفاع كن ، و نگذار با صليبشان و كعبه قلابيشان بر كعبه تو تجاوز نموده ، حرمت آن را هتك ، كنند، مگذار داخل شهر حرام شوند، اين نظر من است ولى آنچه تو بخواهى همان واقع مى شود.


آنگاه مقدمات لشكر ابرهه به شترانى از قريش بر خورده آنها را به غنيمت گرفتند، از آن جمله دويست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبد المطلب رسيد، از شهر خارج شد و به طرف لشكرگاه ابرهه روانه گشت ، حاجب و دربان ابرهه مردى از اشعريها بود، و عبد المطلب را مى شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت ، و گفت اينك بزرگ قريش بر در است ، كه انسانها را در شهر و وحشيان را در كوه طعام مى دهد، ابرهه گفت بگو تا داخل شود.

 

عبد المطلب مردى تنومند و زيبا بود، همين كه چشم ابو يكسوم به او افتاد بسيار احترامش كرد، به خود اجازه نداد او را روى زمين بنشاند در حالى كه خودش بر كرسى تكيه زده ، و نخواست او را در كنار خود بر كرسى بنشاند، بناچار از كرسى پياده شد، و با آن جناب روى زمين نشست ، آنگاه پرسيد چه حاجتى داشتى ؟ گفت حاجت من دويست شتر است كه مقدمه لشكر تو از من برده اند، ابو يكسوم گفت به خدا سوگند ديدنت مرا شيفته ات كرد، ولى سخنت تو را از نظرم انداخت ، عبد المطلب پرسيد: چرا؟ گفت : براى اينكه من آمده ام خانه عزت و شرف و مايه آبرو و فضيلت شما اعراب و معبد دينيتان را كه مى پرستيد ويران سازم و آن را درهم بكوبم ، و در ضمن دويست شتر هم از تو گرفته ام ، تو در باره خانه دينى ات هيچ سخن نمى گويى ، و در باره شترانت حرف مى زنى از آن هيچ دفاعى نمى كنى ، از مال شخصيت دفاع مى كنى .
عبد المطلب در پاسخ گفت : اى ملك من با تو در باره مال خودم سخن مى گويم ، كه اختيار آن را دارم و موظف بر حفظ آن هستم ، اين خانه هم براى خود صاحبى دارد كه از آن دفاع خواهد كرد، و حفظ آن به عهده من نيست ، اين سخن آن چنان ابرهه را مرعوب كرد كه بدون درنگ دستور داد شتران او را به وى باز دهند، و عبدالمطلب برگشت .آن شب براى لشكر ابرهه شبى سنگين بود ستارگانش تيره و تار به نظر مى رسيد در نتيجه دلهايشان احساس كرد گويا مى خواهد عذابى نازل شود.

صاحب مجمع البيان سپس ادامه مى دهد تا مى رسد به اينجا كه : در همان لحظه اى كه آفتاب داشت طلوع مى كرد، طيور ابابيل نيز از كرانه افق نمودار شدند در حالى كه سنگ ريزه هايى با خود داشتند و شروع كردند آن سنگها را بر سر لشكريان ابرهه افكندن ، و هر يك از آن مرغان يك سنگ بر منقار داشت و دوتا به دو چنگالش ، همينكه آن يكى سنگهاى خود را مى انداخت و مى رفت يكى ديگر مى رسيد و سنگ خود را مى انداخت ، و هيچ سنگى از آن سنگها نمى افتاد مگر آنكه هدف را سوراخ مى كرد، به شكم كسى بر نخورد مگر آنكه پاره اش كرد، و به استخوانى بر نخورد مگر آنكه پوك و سستش كرد و از آن طرفش در آمد. ابويكسوم كه بعضى از آن سنگها بر بدنش خورده بود از جا پريد كه بگريزد به هر سرزمينى كه مى رسيد يك تكه از گوشت بدنش مى افتاد، تا بالاخره خود را به يمن رساند، وقتى به يمن رسيد ديگر چيزى از او و لشكرش باقى نمانده بود، و همينكه وارد يمن شد سينه و شكمش باد كرد و منفجر شد و به هلاكت رسيد، و احدى از اشعريها و احدى از خثعم به يمن نرسيد... .
در روايات اين داستان اختلاف شديدى در باره خصوصيات آن هست ، اگر كسى بخواهد بايد به تواريخ و سيره هاى مطول مراجعه نمايد.

خواص سوره ی فیل

از پیامبر (ص) روایت شده که فرمود «کسی که سوره ی فیل را قرائت کند ، خداوند او را از عذاب و مسخ شدن در دنیا حفظ می کند و اگر این سوره  بر نیزه ها خوانده شود ، آنها با هر چه برخورد کنند آن را می شکنند .»

امام صادق (ع) فرمود : کسی که  سوره ی فیل را در نماز های واجبش بخواند روز قیامت هر دشت و کوه و ریگزاری  برای او شهادت دهند که او جزء نماز گزاران بود و منادی در روز قیامت ندا می دهدکه در باره ی بنده ام شهادت راست شما را برای اوقبول کردم و بر اوست که داخل بهشت شود واز او محاسبه نکنید که خداوند او و عملش را دوست دارد .

پیام های این سوره

1- قدرت پوشالی قدرت مندان دنیا(مثل ابرهه)در مقابل قدرت لایزال الهی هیچ است . (أَلَمْ تَرَكَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ)  

2- ایستادگی درمقابل قدرت الهی فرجامش مثل اصحاب ابرهه خواهد شد .( أَلَمْ تَرَكَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ)

3- نیرنگ اصحاب کفر گمراهی است . (  كَيْدَ هُمْ في تَضْليلٍ)

4- در مقابل نیروی زمینی دشمن از نیروی هوا ی استفاده شود .( أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبابيلَ)

5- در مقابل دشمن از نیروی برتر استفاده کنید تا دشمن غافلگیر شود .( أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبابيلَ)

6- قدرتمند ترین امکانات دنیا(در زمان ابرهه فیل)درمقابل سنگ وگل(سجیل )پرندگان الهی شکست می خورند .

7- قدرت الهی آن قدر قوی است که دشمنانش وقتی در مقابلش قرار می گیرند له می شوند (كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ)

 

العبد الحقیر محمد علی مهری ویشکائی

30/11/1391

منابع:

 

1-قرآن کریم   

2-نمونه ی بینات در شأن نزول آیات تألیف دکتر محمد باقر محقق

3-تاریخ جمع قرآن کریم تألیف دکتر محمدرضا جلالی نائینی

4- قاموس قرآن   تألیف سید علی اکبر قرشی

5 -تفسیر المیزان جلد بیست(20 )   تألیف علامه طباطبائی

6- تفسیر نمونه جلد 27  تألیف آیة الله ناصر مکارم شیرازی جمعی از دانشمندان    

7- مجمع البیان فی تفسیر القران  جلدده( 10) ص539  تألیف علامه شیخ ابوعلی طبرسی

8- پرتوی از قرآن  قسمت دوم جزء سی ام   تألیف : سید محمود طالقانی

9- تفسیرالبرهان، ج 8 ، ص 386 تألیف سید هاشم بحرانی 

10- تفسیر نور الثّقلین  جلد 5 ص 669  تألیف عبد علی بن جمعة العروسی حویزی

 

 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۱ساعت 23:45  توسط محمدعلی مهری ویشکائی   |